آنچه بیشتر فضای فرهنگ جامعه ی ما را به سمت و سوی تضاد و تخاصم ناشی از دو قطبی شدن سوق می دهد، ضدیت و عدم آشتی دادن بین سنت و مدرنیته است. این عدم آشتی نا پذیری ذاتا و ماهیتا دو نوع سبک رفتاری و دو گونه ی مختلف مرجع کنش اجتماعی و فرهنگی را پدیدار کرده است و این دو سبک(style) با ایجاد غیریت مقابل یکدیگر در جامعه باعث می شوند کلیت جامعه را خدشه دار کنند.
فرهنگ به سان تمامی ساحت های اجتماع، کارکرد های مشخصی دارد که این کارکرد ها هر یک هدفی را دنبال می کنند. در این مقاله سعی می شود مهمترین کارویژه های فرهنگ را ذکر و به صورت ایضاح محور آن ها را مورد بررسی قرار دهیم.
در کتب کلاسیک مهمترین کارکرد فرهنگ انسجام بخشی و ایجاد وفاق اجتماعی مورد توجه متفکران قرار گرفته است و حفظ و تداوم الگو ها وظیفه ی نظام فرهنگی ذکر گردیده است. به عقیده ی عمده ی اندیشمندان این حوزه، فرهنگ مجموعه ای از ارزش ها و باور های خاص هر جامعه را در بر می گیرد که حفظ و باور به آن، نقش حیاتی و تعیین کننده ای در تداوم جامعه ایفا می کند. فرهنگ جامعه با تاکید گذاردن بر برخی ارزش های خاص، فرد را به عمل به یک شیوه ی رفتاری به خصوص ترغیب می کند، شیوه ی رفتاری که تداوم آن نظام اجتماعی را یاری می رساند.
در این شیوه رفتاری، هرچند دیدگاه ها و منش های مختلف قابل پذیرش است، اما تضاد و تقابل سبب ایجاد شکاف و واگرایی در جامعه می شود. یکی از تأکیدات مهم رهبر معظم انقلاب، حفظ انسجام و وحدت ملی است و این مهم به ویژه در فضای سیاست، لازم و ضروری به نظر می رسد. حفظ انسجام و یا نقطه مقابل آن، اختلاف و تضاد، ریشه در فرهنگ عمومی هر کشور دارد و از این رو توجه به آسیب های دو انگاری و قطبیت زایی در فضای فرهنگی نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
آنچه بیشتر فضای فرهنگ جامعه ی ما را به سمت و سوی تضاد و تخاصم ناشی از دو قطبی شدن سوق می دهد، ضدیت و عدم آشتی دادن بین سنت و مدرنیته است. این عدم آشتی ناپذیری ذاتا و ماهیتا دو نوع سبک رفتاری و دو گونه ی مختلف مرجع کنش اجتماعی و فرهنگی را پدیدار کرده است و این دو سبک(style) با ایجاد غیریت مقابل یکدیگر در جامعه باعث می شوند کلیت جامعه را خدشه دار کنند.
تکثر گرایی یا قطبیت زایی
تفکر مردم سالارانه دینی، با هویت متکثر در جامعه مخالفتی ندارد، اما این تکثر نباید سبب شکاف اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی گردد. لذا لازم و ضروری است دو مفهوم «تکثر» و «قطبیت» از یکدیگر منفک گردد تا بتوان ارج نهادن به کلیت اجتماع را بیشتر مورد توجه قرار داد. منظور از «دو قطبی کردن» تبدیل تعارض ها و رقابت های اجتماعی به «آنتاگونیسم» می باشد. آنتاگونیسم به آن گونه از تضاد های اجتماعی اطلاق می شود که به حذف و طرد یکی از طرفین بیانجامد. پیامد دو قطبی شدن و آنتاگونیستی شدن رقابت های اجتماعی، تنش های شدید و عمیق در جامعه است که فضا و ساحت فرهنگ ناشی از آفت قطبیت گرایی نیز دچار آسیب می گردد. اما در مقابل این تضاد و تخاصم و تنازع که منحصر به دو قطبی شدن فرهنگ می باشد، پذیرش کلیت فرهنگ ایرانی-اسلامی جامعه، ایجاد وفاق اجتماعی را موجب و شخصیت های کنشگران را قالب ریزی و هویت بخشی را سبب می گردد. این همان راه حل برون رفت از تعارضات و شکاف های سنت و مدرنیته است و انقلاب و جمهوری اسلامی در پاسخ به چنین مسئله ای شکل گرفته است؛ جامعه ای توسعه یافته و به روز که مبتنی بر سنت دینی و ملی خود باشد.
مولفه های انسجام فرهنگی
همانطور که مقام معظم رهبری در بیانات خود سیاست را از دو قطبی بودن مبرا دانسته اند، در این مقاله سعی گردیده است که زیان های این دو قطبی شدن در فرهنگ نیز شفاف سازی شود. در ادامه مولفه هایی که انسجام در وادی فرهنگ را موجب می گردد مورد مداقه قرار می گیرد. یکی از این مولفه ها، فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی می باشد که درون مایه ی ذات فرهنگی کشوری است که از پتانسیل درونی و جوهری بسیار قوی ای برخوردار است. این فرهنگ امکان پویایی، حیات مجدد و تولید و باز تولید را دارد. انقلاب اسلامی را نیز می توان یک فرصت ناب فرهنگی برای ایران در نظر گرفت، زیرا ماهیت انقلاب اسلامی «فرهنگی» بود. انقلاب اسلامی بر پاسداشت ارزش ها، باور ها و سنت ها تاکید می ورزید و مبتنی بر تاثیر گذاری بر فرهنگ و ایجاد انسجام فرهنگی بود که این جامعه را از تشتت، تفرد و هرج و مرج دور نگه دارد.
یکی دیگر از مولفه های انسجام فرهنگی، توان همزیستی فرهنگ ما با دیگر فرهنگ ها است. هر جامعه ای جدا از فرهنگ عام و مورد قبول اکثریت جامعه، کما بیش از خرده فرهنگ هایی متناسب با وضعیت گروهی خود برخوردار است و معمولا فرهنگ های ملی غنی، به دلیل قدرت همزیستی بالا از پتانسیل و ظرفیت هضم و جذب خرده فرهنگ ها در درون خود را دارا می باشند.
انعطاف و انطباق و پویایی فرهنگ ایرانی-اسلامی یکی دیگر از مولفه های انسجام فرهنگی محسوب می شود که وفاق را سرآمد جامعه قرار می دهد. جهان شمول بودن فرهنگ در جامعه ی ما ، به گونه ای که فرهنگ ایرانی-اسلامی فراتر از مرز های جغرافیایی خود رفته و فرهنگ کشور های هند، چین، آسیای میانه، خاورمیانه، قفقاز و ... را تحت تاثیر خود قرار داده است.
مولفه های انسجام فرهنگی در جامعه ی ایرانی-اسلامی
ماحصل کلام
همان گونه که در متن مقاله به آن پرداخته شد، دو قطبی شدن فضای فرهنگ به سان سیاست، تبعات و آسیب های جبران ناپذیری را برای وفاق و انسجام ملی به همراه دارد. این دو قطبی نه تنها با مردم سالاری دینی و همزیستی فرهنگی تفاوت دارد، بلکه اصول بنیادین جامعه را با ایجاد تنش و تشتت متزلزل می کند و زیست امن را به خطر می اندازد. به عنوان مثال در یکی از حرکت های اخیر که می توان از قالب تئوریک حاضر برای تبیین آن استفاده کرد، تجمع نوجوانان دهه هشتادی در یک پاساژ در تهران و شبیه به همین حرکت در مشهد می باشد، حرکت این نوجوانان به واقع ناشی از تضاد و تشتت بین دو گونه ی فرهنگ یعنی سنت و مدرنیسم است. اما با وجود تقابل سنت و مدرنیته، جامعه ی ما اکثریت مسلمانند و اشتراک دینی در جامعه، در کنار اشتراک فرهنگ ملی در پهنه ی یک سرزمین، تخاصم و تزاحم فرهنگی را به حداقل می رساند. فرهنگ ما از مجموعه ای از خرده فرهنگ های مختلف تشکیل شده است، اما نه مانند فرهنگ غربی که هر کدام با یکدیگر سال های طولانی در تزاحم و خشونت بوده اند، بلکه جامعه ی ما از فرهنگی ایرانی و اسلامی برخوردار است که سال ها در کنار هم همزیستی داشته اند. به این معنا که در بیش از نود درصد جامعه، این انسجام فرهنگی به پویایی و توسعه ی فرهنگی کمک شایانی کرده و منازعه را به حداقل می رساند. «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم»(حجرات:۱۳)
:: موضوعات مرتبط:
تحلیل روز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1104
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1